آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
شعر
شعر
... يادت هست نقش آن خاطره ها در باران
فصل بي تا بي را ؟
آسمان
بغض غريبي دارد
و دلم
لب به لب ابر سكوت
قلم از هيبت اين بغض غريب
خط خطي ميكند اين دفتر را
آرزو در نفس بي تابم
به خودش ميخندد
و همه خالي دفتر گويي
عطش خاطره دارد بر جان
عصرِ يخبندان است
سرد ِ سرد است اينجا
و غم از تنديِ سرما اينجا
متبلور شده است
و دل آزرده از اين ويراني
برف مي بارد بر خاطر من
و هوا غمگين است
بغض دارد ، نَفَس يخ زده ام
برف ميبارد بر خاطر من
مثل آن شب كه زمستان را
تو فرا خواندي بر خاطر من ....
|
|||
![]() |